امام خمینی به خلخالی گفتند اگر یک نفر بیشتر اعدام شوند، نفر بعدی خودت هستی!



خبرآنلاین نوشت: حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدعلی رحمانی، از شاگردان امام خمینی(ره) درباره روزهای اول انقلاب و تصمیم‌های آقای خلخالی درباره اعدام ضدانقلاب و طاغوتی‌ها نکاتی را بیان کرد.

آن زمانی که آقای بازرگان به عنوان نخست وزیر انتخاب کردند، همزمان آقای خلخالی هم انتخاب شدند. بازرگان روشنفکر و اهل مدارا بود. در مقابل خلخالی اهل برخوردهای سفت و سخت بود. این دو انتخاب را چگونه می‌توان درک کرد؟

در همان‌جا می‌بینید که دکتر اسدالله مبشری وزیر دادگستری است که یکی از حقوقدانان بزرگ محسوب می‌شد. اصل اوست.

اما محاکمات افراد رژیم قبل را آقای خلخالی انجام می‌داد.

او به عنوان یک قاضی بود. قاضی حکم صادر می‌کند و لکن کسان دیگر، حقوقدانان هستند که لایحه می‌نویسند، یکی دفاع می‌کند، یکی توضیح می‌دهد. بنده از آقای خلخالی دفاع نمی‌کنم. من در جریان اعدام‌های اولیه بودم.

مثلا در شب اولی که ۶ یا ۷ نفر اعدام شدند، آقای بهشتی پیش امام آمد و گفت‌: ما و همه حقوقدانان به ۱۰ نفر رسیدیم که مجرم هستند و محاکمه شدند و نتیجه این شد که باید اعدام شوند. ولی شنیدیم آقای خلخالی گفتند که من امشب ۱۴ نفر را اعدام می‌کنم. آقای بهشتی رک به امام گفت، اگر قرار شود آقای صادق خلخالی‌، با این‌که مجتهد، زندانی و شکنجه شده است و ما قبول داریم، این نظر جمع ما را بشکند و بگوید مثلا این ۴ نفر را هم جزو اعدامی‌ها می‌دانم، ما کاری نداریم و مسئولیت خلخالی با شماست. امام فرمود خیر. آن‌چه که شما، شورا و حقوقدانان رسیدید، باید همان عمل شود، یک نفر نباید اضافه شود. بعد از رفتن آن‌ها من از آقای حسن صانعی سوال کردم که چه اتفاقی افتاد؟ گفت امام خلخالی را احضار کرد. امام به خلخالی گفت اگر غیر از آن‌چه شورا تصویب کرده، یک نفر اضافه شود، یعنی یازده نفر شود، دوازدهمین نفر خودت هستی. رنگ خلخالی پرید.

به حرف امام گوش کرد؟

بله. وگرنه راهش نمی‌دادند.

می‌گویند خلخالی یک سری از محاکمات را بدون هماهنگی انجام می‌داد …

نمی‌دانم. اگر آن‌گونه باشد که خیلی‌ها شروع می‌کردند، هر کس شکنجه شده بود، شکنجه‌گر را گیر می‌آورد و با یک تیر می‌کشت. این‌ها کاری به محاکمه ندارد، اما کسانی که محاکمه می‌کردند، افراد فرهیخته‌ای بودند که کار قضایی بلد بودند و همه این‌ها امضا می‌کردند تا فردا روز جواب پس دهد.

الان می‌گویند مثلا تیمسار رحیمی را بی‌خود کشتند. او به قول امام در سخنرانی علنی گفت که اگر کسی به جهنم هم می‌رود، مرد باشد. آقای تیمسار رحیمی که مسئول فرماندهی تهران بود، گفت تا آخر می‌گویم ، جاوید شاه ولی اعدامم کنید. همه کارها را به امام اطلاع می‌دادند.

امام گفت هرکسی که فقط به من صدمه زده را بخشیدم

بقیه کارهایی که خلخالی می‌کرد هم اطلاع می‌دادند؟

بله. آقای خلخالی مستقل نبود که کاری کند و به امام اطلاع ندهد. درباره آقای خلخالی دو مورد را می‌گویند. یک: اعدام آقای هویدا؛ دادگاه تشکیل شد، هویدا همه حرفش این بود که همه کارها به دستور شخص اعلی‌حضرت بود. کیفرخواست ایشان که حدود بیست مورد است، وی برخی را جواب داده است. مثلا در مورد محارب گفته، یعنی چه؟ یعنی من دشمن خدا هستم؟ من مادرم نماز می‌خواند و من این‌گونه و آن‌گونه هستم. گفتند تو ۱۳ سال نخست وزیر کشوری بودی که در زندان هایش چنین شکنجه‌هایی شده‌، این مسائل رخ داده است، شما چه جوابی می‌دهید. وقتی حکم هویدا صادر شد، خلخالی گفت که حکم اعدام او با من است. او را به جوخه اعدام بردند. آقای هادی غفاری هم بود … .

دوم؛ پاکروان است که رئیس ساواک بود. وی در سال ۱۳۴۲ در ایام درگیری‌ها در فیضیه حسابی با چکمه به شکم خلخالی می‌زد. وی گرفتار اسهال خونی و مدتی هم بیمار شد. خلخالی به او گفت اینکار را نکن، یک روزی می‌بینی که من به شکم تو چکمه می‌زنم. به او گفت …. عوضی ساکت شو.

آن روز که پاکروان را می‌خواستند محاکمه کنند، شخص آقای خلخالی هم‌، به شورا رفت و فجایع او را گفت. این‌که امام را گرفت و به زندان برد و در زندان به امام اهانت کرد. امام شخصا فرمود هرشخصی که به من صدمه‌ای زده و اهانتی کرده است، من او را بخشیدم. برای نمونه آقای جمشید اعلم.

شورای انقلاب از طبقه بالا می‌آمدند. آیت اله طالقانی، مهندس بازرگان، دعائی و بقیه اعضاء هم بودند. پیرمردی به نام جمشید اعلم را آورده بودند که من خودم هم آن‌جا بودم. پیرمرد قد بلندی داشت و می‌لرزید. وقتی امام در عراق بود و ایرانی‌ها را بیرون می‌کردند، امام تندترین تلگراف را به احمد حسن بکر زد که چرا با ایرانیان و مسلمانان این رفتار را می‌کنید. شما ۶ ماه به یهودیان مهلت دادید که اثاث و خانه و زندگی خود را بفروشند و بروند، ولی این‌ها را پشت کامیون‌ها می‌ریزید و لب مرز مثل آجر خالی شان می‌کنید. این چه جنایتی است. یعنی هیچ کس جرات نداشت این حرف‌ها را بزند، حتی ما که رفتیم تلگراف را بزنیم، آن فردی که مسئول بود، گفت شما دیوانه هستید. من و آقای کروبی که از مبارزین بود، آن‌جا بودیم. آن شخص گفت که بند انگشت‌های مرا قطع می‌کنند. گفتیم برای آیت‌الله خمینی است ما برای تو می‌خوانیم، تو بزن. محتوای تلگراف به احمد حسن بکر است، به تو چکار دارد. اگر نزنی باید دستت را قطع کنند. آن فرد تلگراف را برای ریاست جمهوری زد. آن وقت در ایران این سناتور جمشید اعلم شروع به توهین کردن به آقای خمینی کرد.

آقای فلسفی در مجلس ختم یکی از علمای تهران‌، به بالای منبر رفت و گفت یک سناتور به یک مرجع تقلید جسارت کرده است. جمعیت دو هزار نفری فریاد زدند: غلط کرده است. سپس از امام تجلیل شد در آن زمان که هرکس اسم از امام می‌آورد، گردنش را می‌زدند. همین آدم که جسارت کرده بود، شب پیروزی انقلاب گرفته و آورده بودند. من خودم به چشم دیدم که همین‌طور می‌لرزید. آقای مهندس بازرگان خیلی ناراحت بود و تا چشمش به او افتاد، گفت همین به آقای خمینی و رهبر ما جسارت می‌کرد. حاج احمد آقا هم بود. در انتها مهندس بازرگان گفت؛ به امام بگویید که این آقا را آوردند. هرچه نظر ایشان است، اعمال شود. حاج احمد آقا به داخل رفت و به امام گفت. امام فرمود او را رها کنید برود، به من فحش داده است، من که خدا نیستم. آقایان گفتند این‌گونه نمی‌شود، حداقل یک التزامی از وی بگیریم. بنده خدا که دستش هم می‌لرزید، نوشت من اشتباه کردم. حتی امام گفت اگر نسبت به حقوق ملت مسئله‌ای ندارد، من هم خودم به شخصه می‌بخشم.

کسان دیگری هم بودند؛ مثل فرمانده پارچین که سرهنگی به نام مظاهر کیا بود و آذری هم بود. او را هم با چشمان بسته آورده بودند. یک نفر هم از اطلاعات پارچین آورده بودند. تا این دوتا را آوردند مهندس بازرگان نگاه کرد، ترکی با او صحبت کرد و گفت فلانی هستی، گفت بله. رفتند به امام گفتند که او آدم سالمی است. بنده از امام حکم گرفتم تا ایشان را برای پارچین معرفی کنم. بنده با یکی دو نفر دیگر رفتیم و همه را در آمفی تئاتر جمع کردیم که هنوز عکس‌های شاه بود. در آن‌جا همگی از این سرهنگ تجلیل کردند. به من گفت آقای رحمانی اگر این‌جا به دست گروهک‌ها بیفتد … این‌جا مرکز تبدیل باروت به تی‌ان‌تی است، اگر منفجر شود، تا میدان شهیاد تهران از بین می‌رود. مرا در جیپ نشاند و دور تا دور پادگان گشتیم و دونفر از سربازانی که مانده بودند، دستش را می‌بوسیدند. برای آن‌ها از بیرون کباب گرفت. می‌گفت این‌ها هم فقط دونفر هستند و اگر هجوم آوردند، صدمه می‌بینند. به آن‌ها یاد داد که اگر کسی آمد، بزنید من جواب می‌دهم تا کسی وارد پارچین نشود.

مرد و زن تا چشمشان به آن فرد دیگر که اطلاعاتی بود، افتاد، گفتند یا ما را آتش بزنید یا ما او را می‌کشیم. این‌ها بسیاری از دختران و زنان شوهردار را برای خارجی‌ها می‌بردند. بنابراین در سیستم امام این نبود که هرکس را که همین فرد مثلا خلخالی قاضی شده‌، به اختیار خود هر کاری بکند. من نمی‌گویم اتفاق خلاف نیفتاده است، نمی‌توانیم بگوییم. بعضی جاها هم به این اقدامات آقای خلخالی اعتراض داشتند.

بیشتر بخوانید: امام گفتند یک جمهوری مثل همین فرانسه می‌خواهیم

ماجرای قبرهای قلابی که خلخالی درست کرده بود

یعنی امام هم شخصا به خلخالی اعتراض می‌کرد.

من با این حرف نمی‌خواهم خلخالی را تطهیر کنم. خلخالی یک بار به فرودگاه مهرآباد رفت، دید در آن‌جا جوان نازنینی را چاقوکش‌ها به شکمش چاقو زدند. آقای خلخالی گفت چه شده است؟ اهالی محل گفتند این پسر کفتر باز است. بالای خانه‌ها می‌رود و دید می‌زند. ایشان آمده گفته پسرم چرا بالای پشت بام می‌آیی. ما زندگی داریم. به او می‌گوید حالا قلدر محل شدی و جلو من را می‌گیری و او را می‌کشد. آقای خلخالی این‌جا احساس مسئولیت می‌کند. چون اگر هرکس، دیگری را بکشد، هرج و مرج می‌شود. گفت من قاضی و مجتهد هستم و این‌جا هم آقایان شهادت دادند که شما به خاطر یک اعتراض، عمدا جوان مردم را کشتی. به ولی مرد جوان می‌گوید برو او را بکش، من هم قاضی هستم و امضا می‌کنم. این مسائل ممکن است جاهایی اتفاق افتاده باشد.

آقای خلخالی ریشه مواد مخدر را خشک کرد. خیلی از جاها دیدم که از ایشان به نیکی یاد می‌کنند.

او که به سیستان و بلوچستان رفته بود، در آن‌جا عده‌ای کاروانی را زده و در رفته بودند. آن‌جا حدود ۲۰ تا قبر بوده که رویشان اسم اشخاص نوشته شده بود. من دفتر امام بودم، برادر خانم ایشان آقای رسولی، که جزو اعضای دفتر امام بود، عصبانی شد و به امام گزارش داد، آقای صادق خلخالی شوهر خواهر من که برای مبارزه با مواد مخدر در سیستان و بلوچستان است، نتوانستند کاروان او را بگیرند، ۲۰ نفر از افراد عادی را کشتند و همآن‌جا دفن کردند. تا به امام گفته شد. ایشان به احمدآقا گفت. آقای سراج الدین موسوی هم فرمانده کمیته بود و الان هم هست، بلافاصله خواستند که آقای خلخالی باید به این‌جا بیاید. به امام گزارش دادند. بنده در حیاط بودم. امام فرموده بودند اگر این قصه ثابت شود، باید خلخالی را با حاج صفا که او هم در دادگستری بود، بیاورند. اگر این مسئله محرز شد که بدون حکم قضایی یک نفر خودش حکم کرده است، جلو حسینیه خودم از درخت آویزان می‌کنم. رنگ ایشان پرید. امام گفت چرا در حکومت اسلامی کسی زیاده روی می‌کند.

آن زمان کسی جرأت نمی‌کرد بگوید، خلخالی اشتباه کرده است، چراکه برای خود برو و بیایی داشت. چندنفر سوار یک هواپیمای کوچک شدند، آقای حاج بهرام فرمانده کمیته در سیستان و بلوچستان بود. این‌ها رفتند، آقای خلخالی گفت برای چی مرا این‌گونه احضار و اسیر کردید. گفتند برای این جنایت. گفت اگر شما به آن‌جا رفتید و توانستید به اندازه یک بند انگشت خاک را بکنید که جنازه در آن باشد، مرا اعدام کنید. گفت من دنبال کاروان بودم نتوانستم. گفتم الان خبرنگاران می‌آیند و می‌گویند هیچ کاری نکردی و آبروی من و نظام می‌رود، این قبرهای صوری و اسم‌های قلابی را ساختیم. اگر شما زیر یکی از این قبرها آدم پیدا کردید، مرا اعدام کنید. این افراد رفتند و بررسی کردند. زنگ زدند که همان که خلخالی گفته درست است. این‌ها را برای دفاع از او نگفتم. ممکن است دادستانی‌ها و قاضی‌ها هم اشتباه کنند، یا در جایی مثل زندان ها. امام چهار نفر از جمله آقای سیدهادی خامنه‌ای را مأمور کرد و گفت بروید از زندان‌ها گزارش بگیرید.

از زندان اوین؟

بله از اوین و دیگر زندان‌ها. بحث جداسازی شد که مثلا این‌هایی که پرونده شان مواد مخدر است، جدا باشند. امام گفت نباید این‌گونه باشد، حتی در زمان آقای موسوی تبریزی که دادستان بود، هم این‌گونه شد. خانمی نامه‌ای به رئیس دفتر امام آقای توسلی نوشت. ایشان گفتند من راضی نیستم آن را بخوانم، به خود امام دهید. امام وقتی خواندند، گفت بی‌درنگ باید آقای موسوی بیاید. گفتند چرا، گفت این خانم گفته که شوهرم به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. دو سال را من تحمل کردم. نزد دکتر رفتم گفت شما باید نزد شوهرت باشی وگرنه شما باید کسی را برای خود انتخاب کنید. من متدین هستم و حاضر نیستم دینم چنین و چنان شود. من که گناه نمی‌کنم ولی اگر کسی گناه کند، رهبر عزیزم، جانم فدایت‌، دلم نمی‌آید بگویم، ولی شما پیش خدا مسئول هستید. این حرف خیلی معنا داشت. امام بلافاصله گفت برای کجاست؟ گفتند فلان استان که آقای موسوی است. ایشان با هواپیما آمد. امام به او گفت، چرا باید بین زن و شوهر فاصله بیفتد. در زندان این افراد را ( آن موقع در زندان‌ها ملاقات شرعی نبود) هرطور شده، ماهانه به خانه هایشان ببرید. موسوی گفت این‌ها فرار می‌کنند. امام گفت به هر حال باید زنان این افراد به پاکی باقی بمانند. در انتها به این‌جا رسیدند که خانه‌هایی در زندان‌ها و تحت مراقبت درست کنند که زن و شوهر نصف روز باهم باشند. امام روی این طور چیزها هم دقت داشت و به قول خودشان باید جواب‌گو می‌بود.



www.ettelaat.com

مقالات مرتبط

کنایه سنگین سفیر ایران در روسیه به رییس‌جمهور آمریکا

به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از ایسنا، کاظم جلالی در مطلبی در…

28 خرداد 1404

سرهنگ بازنشسته آمریکایی نسبه به عواقب جنگ با ایران هشدار داد +ویدیو

دانیل دیویس در فاکس نیوز درباره پیامدهای جنگ با ایران هشدار می‌دهد…

28 خرداد 1404

ورود آمریکا به حملات اسرائیل صددرصد به ضرر او خواهد بود و ضربه خواهد خورد

به گزارش اقتصاد آنلاین، رهبر معظم انقلاب اعلام کرد: آمریکایی‌ها و کسانی…

28 خرداد 1404

دیدگاهتان را بنویسید